ناسیونالیسم جمهوری اسلامی ایران
ناسیونالیسم جمهوری اسلامی ایران
ناسیونالیسم ایران در دوران مدرن، تاریخ ایران را از تاریخ اعراب جدا کرده است. ناسیونالیسم ایرانی گذشتهی پیش از اسلام را گرامی میدارد و بر استمرار فرهنگ ایرانی بهرغم فتوحات اسلام و اعراب پای میفشارد. در واقع ناسیونالیسم ایرانی از رسوخ فرهنگ ایرانی در تمدن اسلامی و شکل دادن به آن مطابق با مضامین و درونمایههای خود به نیکی یاد میکند. اسلام ایرانی متمایز دیده میشود و تشیعِ آن در ادامهی مضامین معنوی پیش از اسلام تلقی میگردد. رژیم پهلوی از چنین مضامینی بهنفع خود بهرهبرداری میکرد و باستانی بودن ایرانیان یا سلطنت آریایی را تکریم مینمود. این مضامین اساساً سکولار بودند و به استهزای تشکیلات روحانیون، عقبماندگی و ارتجاع آنان میپرداختند. در برابر پرورش چنین مضامینی، تشکیلات روحانیون، وابستگی مسخشده به غرب و ضربه زدن و دشمنیِ آن با اسلام و مسلمانان را محکوم میساختند و به دشمنی با آن میپرداختند. آیتالله خمینی مشخصاً در متهم کردن سکولاریسم و خودنماییهای پهلوی انتقادات تندی داشت. بهرغم متمایز بودن اسلام شیعی و ناسازگاری تاریخی آن با رقیب سنیاش، آیتالله خمینی و طرفدارانش بر وحدت مسلمین جهان و رسالت مشترک جهان اسلام تأکید میکردند.
بنابراین ایدئولوژی جمهوری اسلامی انترناسیونالیستی بود. جمهوری اسلامی ایران ادعای پیشبردِ پروژهی آزادسازی و همبستگی را در سراسر جهان اسلام داشت و آشکارا برای صدور انقلاب میکوشید. بدین لحاظ رژیمهای عربی ایدئولوژی آن را برانداز میدیدند، در عین حالی که از جانب اسلامگرایان هریک از کشورها، بهمثابهی تجلی قدرت انقلابی اسلام و توانایی فراخوانی تودهها، و بهعنوان قدرتی برای مقابله با ایدئولوژیهای «وارداتی» سکولار، تکریم میشد. انقلاب ایران یک انقلاب مردمی بود، نه کودتایی نظامی به سبک اعراب؛ و تودهی مردم تحت لوای اسلام و باورهای راستین آن بسیج شده بودند. این انقلاب نهتنها نظر اسلامگرایان، بلکه نظر بسیاری از ناسیونالیستها و چپگرایان را در جهان عرب جلب کرد.
سیاستهای جمهوری اسلامی در موقعیتهای مختلفی اعمال شده است؛ بعضی از آنها مشخصاً سیاستهایی ناسیونالیستی محسوب میشوند و در حالی که در یک سطح، داعیهی شمول عام برای کل جهان اسلام دارند، در مورد هویت شیعیشان هیچ تردیدی نیست. قانون اساسی جمهوری اسلامی مقرر کرده که ملیت ایرانی شرط تابعیت جمهوری است. اصل [۱]۱۵ بیان میدارد که رئیسجمهور باید اصالتاً ایرانی و «مؤمن و معتقد به مذهب رسمی کشور» باشد. میتوان گفت این دو تبصره، چیزی جز به معنای شیعه بودن نیست. جلالالدین فارسی، که مدتها شاگرد آیتالله خمینی بود بهخاطر داشتن مادر افغان، از نامزد شدن در انتخابات ۱۹۸۰ منع شد. در عین حال مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان ایرانی از همهی حقوق شهروندی بهجز دستیابی به موقعیتهایی مانند رهبری سیاسی برخوردارند(زبیده، ۱۹۹۷). جنگ با عراق احساس هویت ملی انقلاب را بهعنوان هویتی ایرانی و شیعی در مقابل دشمنیِ جهان عرب (عمدتاً سنی) قویتر کرد. آیتالله خمینی و سایر رهبران بهطور مداوم از ملت مسلمان ایران حرف زدند. در گفتمان آنها ملت ایران پیشقراول انقلاب اسلامی در جهان بود. مسیر حرکت پروپاگاندا و قدرت انقلابی در سایر نقاط منطقه، بهویژه سوریه و لبنان، از منطق منافع ملی ایران تبعیت میکرد. ناظران نمونهی مشابه آن را در الگوی روسیه و کمونیسم پیدا کردهاند: رتوریک انترناسیونالیستی و سیاست خارجی ناسیونالیستی، یا همان «سوسیالیسم درون یک کشور». در ایران هم ناکامی سایر کشورهای جهان اسلام در پیروی از مسیر انقلاب (بهمعنای ایرانیِ آن) و همچنین خصومت دشمنان، به سنگرسازیِ مجدد جمهوری اسلامی در قالب یک پروژهی ملی انجامید که با اشکال پیشین ناسیونالیسم ایرانی سازگاری داشت. با افول مبانی رتوریک و چهرهی انقلابیِ اولیه، جمهوری اسلامی بهطرزی قابل پیشبینی و مانند سایر دولتها به هیئت یک دولت ملی، همراه با یک هویت ملی متمایز چه در حوزهی دین، چه فرهنگ و سیاست بدل شد و به روال عادی [دولت-ملت سازی] برگشت.
No comments:
Post a Comment